اختلال عملکرد خانواده سلطنتی چیز جدیدی نیست ، خصوصاً در خانواده سلطنتی انگلیس. نسل پادشاهان و ملکه های انگلیس با فرزندانشان - واقعی یا تصور شده - با مشکل روبرو شده اند. ملکه الیزابت دوم غالباً مورد انتقاد قرار گرفته است ، از جمله برخی از فرزندان خود ، به دلیل شیوه مادری بودن از راه دور ، صفتی که می توان در میان نسل های خانواده خود ردیابی کرد.
ادوارد هفتم کودکی دشوار را تحمل کرد
فرزند بزرگ ملکه ویکتوریا و شاهزاده آلبرت ، ادوارد هفتم به دلیل عدم درک هوشیاری و جنجالهای اخلاقی توسط والدینش مورد انتقاد و مبهوت قرار گرفت. او با هر دو رابطه یخبندان ایجاد کرد که این تنها بعد از اینکه پدرش بیمار شد تشدید شد و کمی بعد از نزاع با پسرش بر اثر یک رابطه شایعه با یک بازیگر درگذشت. ویکتوریا با ناراحتی هرگز فرزند خود را نبخشید ، و او به شهرت شایسته خود به عنوان یک پلیبوی دلپذیر و سرشار از افسردگی دست زد. ویکتوریا با همه فرزندانش روابطی بسیار وسوسه انگیز برقرار می کرد که خود را دائماً برای عشق و پذیرش او می جنگید.
با وجود - یا شاید به دلیل - تربیت دردناک خود ، ادوارد ثابت کرد که یک پدر دلسوز تر است. او و همسر زیبای او ، الکساندر ، کنوانسیون های دوره را به ویژه در میان طبقه بالا ، با 5 فرزند بازمانده خود وقت صرف کردند و اغلب از مجازات آنها امتناع ورزیدند. ویکتوریا همیشه بحرانی توجه والای خود را به نوه های پرمشغله خود نشان داد و نوشت: "آنها بچه های بد اخلاق و بی تربیتی هستند." ادوارد با به یاد آوردن دوران کودکی خود ، از والدین و الکساندرای خود دفاع کرد و به مادرش نوشت: "اگر بچه ها خیلی سخت و یا شاید خیلی سخت رفتار می کنند ، خجالتی می شوند و فقط از کسانی که باید دوست داشته باشند می ترسند. "
اما محبت آشکار ادوارد نسبت به فرزندانش با کمال آرام بودن وی روبرو شد و حتی کسانی که به او نزدیک بودند ، دلهره ای برای رسیدن به سمت اشتباه خود ایجاد کردند. و همدردی مداوم او و دردی که باعث شده مادر عزیزش فرزندانش به ویژه فرزند دومش جورج را با احساسات متناقضی نسبت به پدرشان ترک کرد.
بیشتر بخوانید: در درون رابطه عیوب ملکه ویکتوریا با فرزندانش
جورج پنجم ثابت کرد که با پدرش بسیار متفاوت است
جورج پنجم ، یک دانش آموز ناپایدار ، پس از برادر بزرگتر محبوبش ، ادی ، به عنوان یک نوجوان خردسال به آموزش نیروی دریایی رفت ، جایی که کودک "بدآزموده" به سرعت رشد کرد تا به رسمیت و نظم و نظم و انضباط در زندگی نظامی پرستش کند. پس از مرگ زودرس برادرش در سال 1892 ، جورج با نامزد ادی ، مری تاک ، معروف به می ازدواج کرد.
این زوج به یکدیگر اختصاص داشتند و آنها تصمیم داشتند زندگی بسیار محترمانه تری نسبت به پدر جورج داشته باشند که به دنبال مرگ ملکه ویکتوریا در سال 1901 پادشاه شد. در آنجا که ادوارد معشوقه ها را جمع می کرد ، پسرش اشتیاق به جمع آوری تمبرها داشت. پادشاه جذاب و دوست داشتنی از بازدید از این قاره هیجان زده شد ، جایی که تسلط وی به چندین زبان او را به چهره محبوب تبدیل کرده است. پسر خائن او ، زبانهای خارجی و مسافرت ناعادلانه را در نظر می گرفت ، تنها بندرت انگلیس و بازی محبوب خود را شکار می کرد.
یکی از مهمترین تفاوت های ادوارد هفتم و جورج پنجم شیوه های فرزندپروری آنها بود
اگرچه جورج در یک خانواده سلطنتی مجاز رشد کرده بود ، اما فرزندان خودش چندان خوش شانس نبودند. او یک والد خواستگاری بود ، که خویش سریع (مانند پدرش) و آموزش شدید نظامی او را به یک مارتین نزدیک تبدیل کرد. همسر وی ، مه ، چهره ای بخشنده تر بود اما اعتراف کرد که از نظر عاطفی برای برخورد با شش فرزندش مجهز است. کودکان والدین خود را فقط دو بار در روز می دیدند و در درجه اول توسط پرستار بچه ها بزرگ شده اند. جورج و می آنقدر در زندگی روزمره فرزندانشان درگیر نبودند که چندین سال طول کشید تا متوجه شوند که یک پرستار بچه سوء استفاده عاطفی و گاه جسمی را به پسرهای بزرگتر ، ادوارد و آلبرت (پادشاه آینده جورج ششم) می دهد که به خانواده و دوستانش مشهور است. به عنوان دیوید و برتی.
جورج ششم ، ادوارد هشتم و پرنس هنری
فرزندان پادشاه جورج پنجم: جورج ششم ، ادوارد هشتم و هنری
عکس: گتی ایماژ
جورج پنجم به ویژه در مورد این دو پسر سخت بود
شاید جواهرات دلگیر پدر پدر دنیوی خود ، جورج به شدت انتقاد کرد از ادوارد ، که به مرور زمان شهرت را به عنوان یک چهره شیک ، فریبنده ، جهان وطنی توسعه می دهد - اصلاً وارث محکم و قابل احترام جورج و مه انتظار نداشت. در عین حال ، خجالتی ، آلبرت ، دیگر به چشم والدینش امیدوار کننده نبود. وی از یک سری از بیماری های گوارشی رنج می برد و دچار ضعف زخم شده بود ، ناهنجاری که جورج با مجبور کردن آلبرت برای پوشیدن مهاربندی های دردناک برطرف کرد. پسر کوچکتر چپ چپ نیز مجبور شد از دست راست خود استفاده کند ، و جورج صبر کمی برای لکنت زبان که آلبرت به عنوان یک کودک خردسال به وجود آورد ، صبر کرد و با او صحبت کرد تا کودک فقیر تلاش کند تا سخنانش را خفه کند.
جورج و می نیز به دلیل برخورد با جوانترین فرزندشان ، جان ، مورد انتقاد قرار گرفتند. جان یک صرع که احتمالاً از نظر توسعه نیز دچار چالش شده بود ، سرانجام جان فرستاده شد تا با یک سرپرست تمام وقت در خانه خود زندگی کند.
درباره این سایت